یاد یار
نویسنده : علی میردامادیان::
86/2/6:: 3:22 عصر
در اوج ناامیدی،تاریکی و سیاهی،دستی پر از نور،
روشن و قدرتمند،دستت را میگیرد و آن چیزی نیست جز مهر پروردگار.
@@@@@
یادت باشه وقتی کسی برات میمره اون قدر مرام داشته باشی
که یه شاخه گل سر مزارش بذاری
@@@@@
اگر روزی دل کسی را شکستی یک میخ روی
دیوار بکوب و اگر دلش را به دست آوردی
میخ را بردار،ولی بدان جای میخ روی دیوار
بــــاقی می ماند......
@@@@@
زندگی سه چیز است:اشکی که خشک می شود.
لبخندی که محو می شود و یادی که می ماند
و فراموش نمی شود
@@@@@
هیچوقت امید را از کسی نگیرید،شاید تنها
چیزی باشد که دارد
@@@@@
یادت نره همیشه یکی است که واست دلتنگ بشه
اونم قلب کوچیک منه
@@@@

---------------------------------------------------
نمی دانم تو می خوانی ز چشمم حرفهایم را نمی دانم تو می بینی نگاه بی صدایم را که می گوید بدون مهربانیهای بی حدت... بدون عشق تو، هیچم...
***
می دانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ ارزو ها را... مبادا گم کنم اهداف زیبا را... مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت... دلم بین امید و نامیدی میزند پرسه میکند فریاد ...میشود خسته... مرا تنها تو نگذاری ...
***
تو میدانی ... و میدانی که من ، بی تو و مهر تو ، می میرم تو دستش را بگیر تا او نترسد از سیا هی ها، سختی ها ، دو رنگی ها و بداند دوستش داری دوستت دارم خدای مهربانیها
***
اگر باد بودم می وزیدم، اگر ابر بودم می باریدم، اگر مهر بودم می تابیدم، اگر خدا بودم می آفریدم تا بدانی دوستت دارم ....
***
اگر ابر بودی به انتظار اشکت می نشستم، اگر مهر بودی در پرتو ات خود را گرم می کردم، اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپردم، اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم تا بدانی دوستت دارم، اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم، از تو خورشید با شکوهی بوجود می آوردم، تو را نسیم ملایمی می کردم از تو خدایی بزرگ می ساختم، تا بدانی که فقط تو را دوستت دارم....
***
زندگی زیباست ؛ نه در رویا بوسه زیباست ؛ نه برای هوس پرنده زیباست ؛ نه برای قفس دوست داشتن زیباست ؛ نه برای لمس کردن ؛ برای حس کردن پس بدون چه کسی تو رو دوست داره ؛ بخاطره خودت
***
ای دو چشمت سبزه زاران گریه ات اشک بهاران میروم غمگین و نالان اشک غم دیگر نیافشان ای سراپا مهربانی ای نگاهت آسمانی در دل نامهربانم شوق ماندن می نشانی عاشق و چشم انتظاری پاک و روشن چون بهاری هرچه گفتم باورت شد حیف از احساسی که داری چشمه ایی خشک و سیاهم خسته ایی گم کرده راهم بگذر از من چونکه دیگر زشت و سرتاپا گناهم
***
ترسم آخر در کنارم خسته وآزرده گردی با همه خوبی و پاکی در خزان پژمرده گردی میروم تا نشنوم آواز باران دو چشمت میروم چون می هراسم شعله ایی افسرده گردی ای که در خوبی و پاکی چلچراغ آسمانی قلب سردم را چه بی حاصل به سویت میکشانی قصه تلخ مرا کاش از نگاهم خوانده بودی من گنهکارم تو خوب و مهربانی
---------------------------------------------------
بگی نگی
نویسنده : علی میردامادیان::
86/2/4:: 4:4 عصر

بگی نگی روزا گذشت خیلی دلم تنگ برات
بدجوری تنهام دوباره بی تو با اون رنگ چشمات
بگی نگی چند وقتی دلتنگی هام زیاد شده
باز هوای تو رو دارم بهونه هام خیلی شده
بخوای نخوای دوست دارم
بیای نیای منتظرم
بگی نگی دق می کنم اگه تو تنهام بذاری

---------------------------------------------------
شکسپیر:اگر کسی را دوست داری به حال خود
رهایش کن،اگر بسوی تو بازگشت،از آن توست و
اگر نه از اول هم برای تو نبوده...................
دانشجوی زیست شناسی:اگر کسی را دوست
داری به حال خودرهایش کن......او تکامل خواهد یافت...

دانشجوی آمار:اگر کسی را دوست داری به حال
خود رهایش کن،اگر دوستت داشته باشد احتمال
برگشتنش زیاد است،و اگر نه احتمال ایجاد رابطه
مجدد غیر ممکن است..............................

دانشجوی کامپیوتر:اگر کسی را دوست داری به حال
خود رهایش کن....اگر برگشت،از دستور کپی-پیست
استفاده کن،و اگر نه بهتر اشت دیلیتش کنی.........

دانشجوی خوشبین:اگر کسی را دوست داری به حال
خود رهایش کن.......نگران نباش بر می گردد...!
دانشجوی عجول:اگر کسی را دوست داری به حال
خود رهایش کن.....اگر در مدت زمان معین
برنگشت فراموشش کن.................
دانشجوی شکاک:اگر کسی را دوست داری به حال
خود رهایش کن.....اگر بر گشت از او بپرس چرا؟

دانشجوی صبور:اگر کسی را دوست داری به حال
خود رهایش کن،اگر برنگشت......منتظرش بمان

---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------