نمی دانم تو می خوانی ز چشمم حرفهایم را نمی دانم تو می بینی نگاه بی صدایم را که می گوید بدون مهربانیهای بی حدت... بدون عشق تو، هیچم...
***
می دانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ ارزو ها را... مبادا گم کنم اهداف زیبا را... مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت... دلم بین امید و نامیدی میزند پرسه میکند فریاد ...میشود خسته... مرا تنها تو نگذاری ...
***
تو میدانی ... و میدانی که من ، بی تو و مهر تو ، می میرم تو دستش را بگیر تا او نترسد از سیا هی ها، سختی ها ، دو رنگی ها و بداند دوستش داری دوستت دارم خدای مهربانیها
***
اگر باد بودم می وزیدم، اگر ابر بودم می باریدم، اگر مهر بودم می تابیدم، اگر خدا بودم می آفریدم تا بدانی دوستت دارم ....
***
اگر ابر بودی به انتظار اشکت می نشستم، اگر مهر بودی در پرتو ات خود را گرم می کردم، اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپردم، اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم تا بدانی دوستت دارم، اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم، از تو خورشید با شکوهی بوجود می آوردم، تو را نسیم ملایمی می کردم از تو خدایی بزرگ می ساختم، تا بدانی که فقط تو را دوستت دارم....
***
زندگی زیباست ؛ نه در رویا بوسه زیباست ؛ نه برای هوس پرنده زیباست ؛ نه برای قفس دوست داشتن زیباست ؛ نه برای لمس کردن ؛ برای حس کردن پس بدون چه کسی تو رو دوست داره ؛ بخاطره خودت
***
ای دو چشمت سبزه زاران گریه ات اشک بهاران میروم غمگین و نالان اشک غم دیگر نیافشان ای سراپا مهربانی ای نگاهت آسمانی در دل نامهربانم شوق ماندن می نشانی عاشق و چشم انتظاری پاک و روشن چون بهاری هرچه گفتم باورت شد حیف از احساسی که داری چشمه ایی خشک و سیاهم خسته ایی گم کرده راهم بگذر از من چونکه دیگر زشت و سرتاپا گناهم
***
ترسم آخر در کنارم خسته وآزرده گردی با همه خوبی و پاکی در خزان پژمرده گردی میروم تا نشنوم آواز باران دو چشمت میروم چون می هراسم شعله ایی افسرده گردی ای که در خوبی و پاکی چلچراغ آسمانی قلب سردم را چه بی حاصل به سویت میکشانی قصه تلخ مرا کاش از نگاهم خوانده بودی من گنهکارم تو خوب و مهربانی